مانده ام "لیلایی"کنم؟
یا که سوز این زخم را بی "مجنون"تاب آورم؟
من مفلوک ِ سرزمین ِ بحران!
هر روز هیکل کریه جامعه را ورانداز می کنم،
و نگاهی توخالی را هدیه ی آدمکان ِعبوس ِشهرم می کنم!
من
صنم ِلحظه های پلشت ِ جوانی لجوجانه در پی عاشقی هستم!
ولع عاشقی با من عجین شده است..
و این روزها زندگی را در درونم به صدا در می آورد،
پرطنین و ممتد..
اما گاهی که ساز دل ناکوک می نوازد،
موسیقی ِزندگی ِکوچکم"خش خش"می کند!!
آنوقت است که بی تاب می شوم؛
"لیلایی"کار ِ سختی نیست..
"لیلا"ماندن کاریست شاق!
پس
مجنون ِ صامت!!!بذری بکار
--------------
شک..کهنه ترین شرنگ غم الودی ست که صفای ذهن اهل دل را الوده است!
چرا چنین شده ای که جهان به کام تو نیست؟
و رنگ و بویی از آن عشق در کلام تو نیست!
مرنج اگر نرسیدی به آرزوی دلت...
تو عاشقی و به جزعشق در مرام تو نیست
تو را چنان که تویی مثل خویش می فهمم!
که ماه خواب و خیا لت شریک شام تو نیست
سپاس از شعر زیبایتان...
چه تصادفی که من میشناسمتون!!
درویش کوچه های تنهاییم
کاسه گدایی مرا
سکه ی نگاه توکافیست
بوی دلتنگی میدهم
نوا اسم بسیار زیبایی ست
اسم مورد علاقه ی من
ای کاش آدرسی هم بود از برای رد پا!
پذیرایم دلتنگی هایت را:)
تو ایستادی و گریه کردی و
من
رفتم سراغ گریه ی تو !!!!!!!!
هنوز در راهم
گوبی اشکهایت تمام شد
اما
من هنوز دنبال گریه ات هستم !
توبه ی گرگ که هیچ، گاهی توبه ی انسان هم مرگ است!
وقتی قرار باشد از عشقش توبه کند..
-----------
بسیار خرسند می شوم از حضور سبزت:)
مانا باشی
نگران نباش.....
حال من خوب است.......
بزرگ شده ام........
دیگر انقدر کوچک نیستم......
که در دلتنگی هایم گم شوم !
آموخته ام........
که این فاصله ی کوتاه
بین لبخند و اشک.....
نامش زندگیست !
آموخته ام.......
که دیگر دلم برای نبودنت تنگ نشود.
راستی.......
دروغ گفتن را هم خوب یاد گرفته ام.......
حال من خوب است.......
"خــــــــــــوب خــــــــــــــــــوب
دل مرد را بشکنید؛
کمرش را بشکنید؛
اما غرورش را نشکنید..
مردی که التماس میکند دیگر چیزی برای شکستن دیگر ندارد..
روزهای خوب باهم بودنمان گذشت، روزهایی که با چند خاطره تلخ و شیرین به سررسید
و تنها یادگار از آن روزها یک قلب شکسته برجا ماند.
روزهای شیرین عاشقی گذشت و امروز من تنهای تنهایم ،
گذشت و اینک دلم هوای تو را کرده است.
دلم تنگ است برای آن لحظه های شیرین با هم بودنمان.
دلم برای گرفتن آن دستان مهربانت ، تنگ شده است.
کاش دوباره آن روزهای شیرین عاشقی مان تکرار می شد ، کاش دوباره می توانستم
آن صدایی که شب و روز به من آرامش می داد را بشنوم.
دلم برای آن خنده های قشنگت تنگ شده است عزیز
تو رفتی و تنها چند خاطره که هیچگاه نمی توانم فراموش کنم برجا گذاشتی.
خاط ه هایی که یاد آن این دل عاشقم را می سوزاند.
دلم بدجور برای تو تنگ است عزیزم.
کاش می شد برگردم تا دوباره قصه نیمه تمام عشق را با شیرینی به پایان برسانیم.
کسی اینجا،
در این هوای سقف آلود،
دلش پر است از مردمان،
همچون زیر سیگاریاش..
شعر ناگفته ای است در من
مشت بر سینه می زند:بسرای
بسرایم!که از قفس دیگر
خسته ام .این دریچه را بگشای!
********
بگشا تا برون از این زندان
در هوا . بال بسته بگشایم
پر زنم . پر . در آبی آفاق
بار دیگر سوی تو باز آیم
*******
تنت چون کوه استوار و قلمت چون رود جاری تا بر واژه های خشکیده مستاصل همچنان روح سرسبزی و نشاط بنمایی
سپاس...
من از تو میمردم
اما تو زندگانی من بودی
تو با من میرفتی
تو در من میخواندی
وقتی که من خیابانها را
بی هیچ مقصدی میپیمودم
تو با من میرفتی
تو در من میخواندی
تو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت میکردی
وقتی که شب مکرر میشد
وقتی که شب تمام نمیشد
تو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت میکردی
کسی اینجا،
در این هوای سقف آلود،
دلش پر است از مردمان،
همچون زیر سیگاریاش
به خودت می آیی،
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند،
نه دستی که شانه هایت را بگیرد،
نه صدایی که قشنگ تر از باد باشد
تـــــــــــــــــــــــــنهــــــــــــایــــــــــــــــــــــــــی یعنی این..
راهی که در انتها،تو نایستاده باشی
رفتن ندارد...
می گفتند :
سختی ها نمک زندگــــــی است !
امّا
چرا کسی نفهمید ؛
“نمــــــک” برای من که خاطراتم زخمی است ،
شور نیست
مزه ی “درد” می دهد
تو کیستی که گذشتن از هوایت را....
نمی توانم حتی به بال های خیال!
واقعا کی هستی؟
نوای ارام بخش زندگی...:)
از من حالم را پرسیدند؟
گفتم رو به راهم
اما هیچ کس ندانست
رو به کدامین راهم!؟
مرا "پاپتی" می خواند....
او که در راهش کفش هایم پاره شد!
گنجشک میخندید به اینکه چرا هرروز بی هیچ پولی برایش دانه میپاشم...
من` میگریستم` به` اینکه` حتی` اوهم` محبت` مرا` از`سادگی ام`
میپندارد`
امروز دوباره دلم شکست...
ازهمان جای قبلی..
کاش میشد آخراسمت نقطه گذاشت...
تادیگرشروع نشوی !!!
کاش میشد فریادبزنم پایان...
دلم خیلی گرفته است...
اینجانمی توان به کسی نزدیک شد...
آدمهاازدوردوست داشتنی ترند....
ای جااااااااااانم!چی شده نوا؟؟
یادت را از من نگیر ،
بگذار من هم مثل سهراب بگویم
دلخوشی ها کم نیست
چشم نوا جون:)))
بزار ای دی اس ال بگیرم!
کلی میام پیشت:)
بنام حق
سلام
به ما هم سر بزنید